سخنان اشو-سری اول
سخنان اشو
درصدد اين نباشيد كه ردپاي فرد خردمندي را بيابيد و آن را دنبال كنيد؛ آنچه را آنان جستهاند، بجوييد.
((اشو))
================
آن دم كه محسور ناشناخته شوي، ديگر پاياني بر اين زيارت نيست، سفري است بي انتها، بي پايان، هميشه در راه؛ سفري خستگي ناپذير.
((اشو))
================
تفكر، بيرون زدن است. عدم تفكر، درون زدن است. فكر كن و خواهي ديد كه از خود دورتر و دورتر خواهي شد.
((اشو))
================
درون رفتن در حقيقت، درون رفتن نيست؛ اين تنها بيرون رفتن است... و ناگهان خود را در درون مي يابي.
((اشو))
================
انسان مذهبي سعادتمند است. هر جا كه باشد در معبد است. انسان سعادتمند معبد خود را همراه دارد.
((اشو))
================
نخستين گام آن است كه زندگي را همان گونه كه هست بپذيري.
((اشو))
==================
هوشمندي خطرناك است. هوشمندي يعني اينكه خود مستقل مي انديشي، خود مستقل پيرامون را مي نگري، ديگر جزميات را باور نداري، فقط و فقط تجربه خود را مي پذيري.
((اشو))
==================
آزادي هدف زندگي است. بدون آزادي، زندگي ابدا معنايي ندارد. منظور از آزادي، آزادي سياسي، اجتماعي يا اقتصادي نيست. آزادي يعني آزادي از زمان، آزادي از ذهن و آزادي از زور.
((اشو))
==================
هنگامي كه خوشي بنا به دليلي باشد، پايدار نخواهد بود. اگر خوشي بنا به هيچ دليلي نباشد، پايدار و براي هميشه مي ماند.
((اشو))
==================
عشق، ترس را دور مي سازد، همچنان كه نور، ظلمت را.
((اشو))
==================
به ياد داشته باش كه تنها تو نيستي كه حقيقيت را مي جويي، حقيقت نيز در جستجوي تو است.
((اشو))
==================
آسمان را طلب كن؛ همه از آن تو است.
((اشو))
=================
و من اين را بلوغ ذهن مي خوانم : آنگاه كه بي هيچ پرسشي به زندگي نظر بيندازي و صرفا با شهامت و بي باكي در آن شيرجه روي.
((اشو))
=================
تنها مشكل ما با غم، بيچارگي، خشم، نوميدي، تشويش، دلهره و بدبختي آن است كه مي خواهيم از شر آنها راحت شويم؛ همين تنها مانع است. مجبوري با آنها زندگي كني... همه همان موقعيت هايي هستند كه زندگي با آنها به تماميت مي رسد و مي بالد.
((اشو))
=================
معنويت را فضيلت هاي ساختگي به وجود نمي آورد. چون اگر فضيلت ساختگي باشد... ديگر فضيلت نخواهد بود.
((اشو))
==================
معنايي در زندگي نيست؛ معنا را بايد خلق كرد.
((اشو))
===================
زندگي يك معما نيست، يك راز است. مي توان پاسخي براي معما يافت، اما راز به گونه اي است كه هرگز نمي توان پاسخي بر آن يافت.
((اشو))
==================
عشق حقيقي بسيار لحظه اي است، اما هيهات از اين لحظه!
((اشو))
===================
جهان مشكلي ندارد، مشكل عدم آگاهي است. از پوسته ناآگاهي برون آي.
((اشو))
==================
من مخالف چشم پوشي از هر چيزي هستم به جز حماقت و خرافات.
((اشو))
==================
دانش اكتسابي است، شناخت از آن توست، متعلق به خود توست و اصيل است. دانش اطلاعات است، شناخت دگرگوني است.
((اشو))
==================
هرگز معتقد مشو، هرگز پيرو مشو، هرگز بخشي از سازمان مشو. راست باش و صادق با خودت. به خود خيانت مكن.
((اشو))
===================
اگر شاد باشي، زمان معنايي نخواهد داشت، زمان از ميان خواهد رفت.
((اشو))
===================
حقيقت چنان بيكران و واژگان چنان حقير.
((اشو))
===================
كهنسالان بر كودكان مسلط اند و مي خواهند آنها را زودتر از زماني كه طبيعت مقدر داشته از دوران كودكي بيرون كشند. آنها مي كشند و خرد مي كنند؛ كودك، كودكي را براي هميشه از كف مي دهد.
((اشو))
===================
اين تو و فقط تويي كه مسئول آن چيزي هستي كه برايت پيش مي آيد.
((اشو))
===================
اگر خود را تغيير دهي، تغيير جهان را آغاز كرده اي. با تغيير تو، بخشي از جهان تغيير كرده است.
((اشو))
==================
اگر خنده را فلج كني، گريه را نيز فلج كرده اي. تنها كسي كه مي تواند خوب بخندد مي تواند خوب گريه بگريد و اگر بتواني خوب بخندي و خوب گريه كني، زنده اي!
((اشو))
==================
وقتي چيزي به كسي مي دهي، شايد ارزش چنداني نداشته باشد، اما همين هديه كردن و بخشيدن، بي نهايت رضايت بخش است.
((اشو))
====================
پيش از آنكه مرگ بر در بكوبد، هر آنچه داري تقسيم كن! آيا مي تواني ترانه اي زيبا بخواني؟ بخوان و آن را تقسيم كن. آيا مي تواني تصويري را نقاشي كني؟ نقاشي كن و آن را تقسيم كن. هر آنچه در كف داري... و هرگز كسي را نديده ام كه چيزي براي تقسيم كردن نداشته باشد.
((اشو))
=====================
تنها انسان مرده تلاش مي كند ثابت كند كه زنده است.
((اشو))
======================
به آينده موكول نكن. فردا، فردا؛ اين واژه را از واژگان ذهنت بيرون بينداز! فردا وجود ندارد. نمي تواند وجود داشته باشد؛ چنين مفهومي در ذات پديده ها نيست. تنها امروز است كه وجود دارد.
((اشو))
======================
نخست طبيعي باش، سپس در رودخانه «طبيعي» جاري خواهي شد. روزي مي رسد كه رودخانه به اقيانوس ماوراء طبيعي مي پيوندد.
((اشو))
=====================
وجود تنها يك زمان را مي شناسد؛ زمان حال. زمان گذشته را نمي شناسد، چون ديگر وجود ندارد. زمان آينده را نيز نمي شناسد، چون هنوز نيامده است.
((اشو))
=====================
بد نيست گهگاه غمگين باشي، غمين بودن زيبايي خود را دارد. فقط بايد بياموزي كه از زيبايي غمين بودن لذت ببري، از سكوت آن و از ژرفاي آن.
((اشو))
=====================
ذهن هرگز نمي گذارد آنچه را كه هست ببيني؛ تنها اجازه مي دهد چيزي را ببيني كه ذهن مي خواهد تو ببيني.
((اشو))
====================
مشكل بتواني لغزشهاي خود را ببيني. تنها كسي كه خود را دوست مي دارد مي تواند اين لغزشها را ببيند.
((اشو))
=====================
به حرفهاي ديگران درباره خودت بها نده، خودت ببين كه هستي، كجا هستي و لغزش هايت كدامند.
((اشو))
=====================
فرد دانا با علامت سوالي زندگي مي كند، فردي كه در حيرت و شگفتي به سر مي برد، با علامت تعجب زندگي مي كند.
((اشو))
===================
براي اينكه قلب عاشق داشته باشي، به سري نياز داري كه كمتر اهل حساب و كتاب باشد.
((اشو))
====================
ببين چه مي كني و چرا... چه مي گويي و چرا... آن وقت تمام بازيهايي را كه با ديگران و نه تنها با ديگران، كه با خودت كرده اي خواهي ديد.
((اشو))
=====================
تنها آن زمان كه انساني رشد يافته، پخته، هوشيار و آگاه شوي خواهي توانست به مردم خدمت كني. بلي تنها در چنين حالتي مي تواني خدمت كني، چون چيزي داري كه مي تواني تقسيم كني : عشق و مهرباني. چيزي داري كه ياري رسان است : درك و خرد.
((اشو))
======================
اين همه بر خود سخت مگير، كمي بيشتر مهربان باش، كمي بيشتر عشق بورز.
((اشو))
=======================
هنگامي كه خود را شناختي، به هر كجاي ديگر مي تواني سفر كني. سپس به هر كجا كه بروي، سعادت در كنار تو است.
((اشو))
========================
عشق چنان از احترام سرشار است كه آزادي را هديه مي كند. اگر عشق، آزادي به همراه نياورد، عشق نيست، چيز ديگري است.
((اشو))
========================
آفريدن چنان ثروتي است كه حرص و طمع را بي معنا مي سازد. وقتي ثروت كافي باشد، فقر از ميان خواهد رفت.
((اشو))
========================
بگذار بگويم كه در جامعه اي غير آزاد مي تواني آزاد باشي، در جهاني سياه بخت، سعادتمند باشي. مانعي از سوي ديگران نمي تواند وجود داشته باشد، مي تواني دگرگون شوي.
((اشو))
=========================
به ياد داشته باش، وقتي به تخريب دست مي يازي، خود را نيز تخريب كرده اي و آنگاه كه مي آفريني، ترانه اي، رقصي، خود را نيز مي آفريني و ابعاد نويني از وجود خود را كشف مي كني.
((اشو))
======================
لذت بردن از كاري كه مي كني، هدفي كه تمام توان خود را به آن معطوف مي داري؛ آنچه كه نمي خواهي از آن ديگري باشد؛ آنچه كه مي خواهي همان باشي، با طبيعت در آشتي، نقشي كه كارگردان در اين نمايشنامه به تو داده است و تو حاضر نيستي كه اين نقش را با رياست جمهوري يا امپراتوري عوض كني، تو را به خرسندي مي رساند.
((اشو))
=======================
عشق، كور نيست؛ عشق، تواناييها را ميبيند، نه ناتوانيها را؛ و با ديدن تواناييها، ديگر تمايلي به ديدن ناتوانيها ندارد.
((جاشوا گوردون))




